رمان

وقتی رئیست بود..... 🤍✨
p2

به سمت پیشخان رفتم تا ازش بپرسم که اتاق رئیس کجاست کسی که پشت پیشخان وایساده بود یه مرد هیکلی با بازو های پر از تتو بود و روی دماغش پرسینگ داشت با موهایی زرد رنگ داشت لیوان هارو تمیز میکرد
ات: ببخشید
مرده نکاهی به سرتا پام انداخت و باز به تمیز کردن لیوان ها ادامه داد و گفت گفت
مردع: چی میخای؟
ات: با رئیستون کار داشتم
این سری مره لیوان و دست مال رو کنار گذاشت و جواب داد
مرده: با رئیس چیکار داری بچه
ات: برای کار اومدم
مرده: اینجا کاری برای تو نیست برو بیرون(با داد)
همه نگاهی به ما کردن همه جا ساکت بود منم با خجالت سرم رو پایین انداختم و از بار بیرون رفتم با ناراحتی و خجالت همون طور که سرم پایین بود به سمت خیابون رفتم که با دیدن دختر به ای وسط خیابون گریه کنان چشمام گرد شد به سمتش رفتم دست رو کشید به سمت پیاده رو و نشستم تا بهتر بهش دید داشته باشم و منو قشنگ ببینه
ات: خانم کوچولو چرا گریه میکنی؟
دختره: بابام... هق.. بابام رو گم کردم(گریه)
ات: اشکال نداره من بهت کمک میکنم تا پیداش کنی
دختره:قول؟
ات: قول
به سمت اداره ی پلیس رفتم
ات: اسمت چیه خانم کوچولو؟
دختره: اسمم جیهوعه کیم جیهو
.....: جیهو.، جیهوو؛(داد)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم از پارت جدید
شرایط:
۵کامنت
۱٠ لایک